خود آگاهی از دل آشفته و احوال ما
بخت ما شد واژگون از کثرت اعمال ما
ای عزیز جان و دل ، بگذشت در هجران تو
روز ما و هفته ما ، ماه ما و سال ما
در همه عالم نباشد غیر توما را امید
ای امید ناامیدان رحم کن بر حال ما
گر چه ما شرمنده ایم از تو ولی از لطف تو
صحبت از روز وصال توست قیل و قال ما
بال و پر باید که پرواز سر کویت کنیم
ز آتش هجر تو آخر سوخت پر و بال ما
تا به کی وابسته بود بر بیگانگان
کی رسد عهد تو و ایام استقلال ما؟
درمیان فتنه آخر زمان چون « ملتجی »
مانده ایم آخر بیا یکدم به استقبال ما